جدول جو
جدول جو

معنی سیکی فروش - جستجوی لغت در جدول جو

سیکی فروش
(تَ / تِ)
سیکی فروشنده. آنکه سیکی فروشد، شراب فروش. می فروش. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
سیکی فروش
آن که سیکی فروشد، شراب فروش می فروش
تصویری از سیکی فروش
تصویر سیکی فروش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبزی فروش
تصویر سبزی فروش
فروشندۀ سبزی، کسی که انواع سبزی های خوردنی می فروشد
فرهنگ فارسی عمید
(رَ بَ)
مرائی. (یادداشت مؤلف). متظاهر به صلاح. ریاکار:
منمای و مشنوان عمل خویش را به خلق
زیرا عمل نهفته ز هر چشم و گوش به
نشنیده ای که پیر هریوت چه گفته است
سبزی فروش شهر ز نیکی فروش به.
خواجه عبداﷲ
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
مهره فروش. خرّاز. رجوع به پلچی فروش شود
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ / تِ)
آنکه سبزی فروشد. فروشندۀ انواع سبزیهای خوردنی. که تره و گشنیز و جعفری و پیازچه و تربچه و... فروشد:
نشنیده ای که پیر هریوت چه گفته است
سبزی فروش شهر ز نیکی فروش به.
خواجه عبداﷲ انصاری.
مرا شوخ سبزی فروش است یار
که سبزی فروشد بباغ بهار.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ دی دَ / دِ)
خلاّل. (دهار). فروشندۀ سرکه:
زشت باشد که پیش چشمۀ نوش
در گشاید دکان سرکه فروش.
نظامی.
شیرینی تازه از شکرخندۀ تو
کرده ست شکرفروش را سرکه فروش.
ظهوری (از آنندراج).
، اخم رو و بیدماغ. (مجموعۀ مترادفات ص 27). سخت بیدماغ. بدخو:
صبحوارم چو دادی اول نوش
از چه گشتی چو شام سرکه فروش.
نظامی.
، بدگوی. طعنه زن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
کسی که خیک می فروشد. زقّاق. (دهار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلکی فروش
تصویر پلکی فروش
خر مهره فروش مهره فروش خراز خرزی
فرهنگ لغت هوشیار